ستاره ای که رویش را پوشاندند - خبر ورزش زنان | وسنا
توپ و تورفوتبالمهمتر از خبر

ستاره ای که رویش را پوشاندند

“نمی دانم” و “می ترسم” واژگانیست که آتوسا برای توصیف شرایطی که سالها پیش بی هیچ بهانه ای به او تحمیل شده است به کارمی برد ، قهرمانی که بازنشسته نمی شود بلکه باز، داشته می شود اما چرا ؟ !

آتوسا حجازی دختر روان شاد ناصر حجازی متولد 22 بهمن ماه 1359 ، بازیکن تیم ملی فوتبال زنان ایران و خانم گل مسابقات یک روز که در اوج حرفه ورزشی اش نشسته می فهمد که از تیم ملی خط خورده است ! اما هرگز نمی فهمد چه کسی یا کسانی و با چه نیت و دلیلی او را از تیم ملی خط زده اند … ستاره ای که رویش را می پوشانند چون “قهرمان کشها “دیگر طاقت دیدنش را ندارند …نگران نباشید آزاری نمی رسانند تنها هویت و روح شما را نشانه می گیرند …غافل از اینکه قهرمانهای داستان ما روح ققنوس دارند و دوباره از خاکستر خویش برمی خیزند .

مصاحبه از بهاره بهارفر

 

 

-آتوسا تیم یاران حجازی با مربیگری خودت ، پس از این همه سال خاموشی چطور اتفاق افتاد ؟
داستان از اینجا شروع شد که من در واقع با دوستانی که سالها پیش می رفتیم سالن ورزشی حجاب و با انها بازی می کردیم یه دوره همی داشتیم تا همدیگر را از نزدیک  ببینیم وجالبه همیشه از من می پرسیدند تو چرا نمی آیی ، تو چرا فعالیت نمی کنی ، تو چرا تیم بیرون نمیدی یا تو چرا نیستی اصلا و همینطور از این حرفها …تا اینکه امسال یه دفعه و اتفاقی این تصمیم را گرفتیم ، می دونید من اصلا نه می خواستم و نه تمایلی داشتم همچین کاری انجام بدم ولی دوستان اصرار داشتند من یک تیم به نام خودم برای مسابقات بفرستم  که همیشه جواب من منفی بود تا ایندفعه که دیگه با اصرارهای سوگل ( عرب ) و حمیده (حمیدی) و بقیه دوستان راضی شدم در مسابقات جام رمضان شرکت کنم ، وخوب هم بازیکن کم داشتیم و بهتر بگم اصلا نداشتیم و تیمی که من دادم همه دوستای قدیمیه من هستند که آمدند و یاران حجازی را پایه گذاری کردند

-ولی من اسم تیم آروشا رو دیدم که گویا تغییر نام داده به یاران حجازی جریان چیه ؟
بله ، آروشا یه تیمی بوده که دوست من با آنها در حد یک تیم تو باشگاه خصوصی تمرین می کرده و چون خودش هم جزو دوستانی بود که به من پیشنهاد تیم دادن را کرده بود بعد از اینکه قرار شد تیم یاران حجازی به مسابقات بره اسم پیج را از آروشا به یاران حجازی تغییر نام داد و ادمین آنهم  یکی از دوستان خوبمون هست که تمام کار گرفتن عکس و فیلم ها را انجام میده و خودش هم جزو بازیکن های تیم یاران حجازی هست

– و اینجوری تیم یاران حجازی تشکیل شد ؟
بله دقیقا ، ما دقیقه نود تیم را جور کردیم … و درست 4 نفر بودیم که این تصمیم را گرفتیم

– آمادگی تیم ، تمرینات ، بقیه بازیکن ها … واقعا تو این مدت کم چه کار کردید ؟
– شاید باورش سخت باشه ولی خیلی هاشون دو سه ساله که دیگه بازی نمی کنند خود من هم که حدوده 14-15 سال شایدم بیشتر باشه که پا به توپ نزدم اصلا ما نه تمرین داشتیم نه برنامه تمرینی میرسیدیم داشته باشیم نه چیزی… فقط همین تجربه ای که از قبل داشتیم به ما کمک کرد و اینکه چون تو قدیم یه زمانی با هم هم بازی بودیم به ما کمک کرد و ما رفتیم تو زمین ، حتی توی مسابقه ها  من بقیه بازیکنای تیم را بار اول بود می دیدم

– قبل از این مسابقات جایی فعالیت ورزشی داشتی ؟
– من تیم هنرمندان را مربیگری می کردم و خوب حال و هوای خوبی داشت برام  و گاهی هم  در باشگاه یاران حجازی که زیر نظر برادرم اداره می شود مربیگری انجام می دادم اما بازی و مسابقه اصلا به هیچ وجه…

– این بازی ها بازیهای جام رمضان بود و شما در رده بزرگسالان بودید ؟ (که او حرفم را قطع می کند و می گوید : در واقع سالمندان و هر دو می خندیم )
بله ، ولی باز هم سن ما از همه آنها بالاتر بود و وقتی نگاهشون می کردم می دیدم که از ما کم سن تر هستند و فکر کنم پیرترین تیم ما بودیم ( و باز می خندیم )

– ولی با این حال سوم شدید … راستی از بچه های قدیم کسی هم تو این مسابقات بود که ببینیش ؟
باور کنید من خیلی از بچه ها را نمی شناختم گاهی وقتا بهم می گفتن تو تیم روبرو این عضو تیم ملی هست ولی من چون مدتها دور بودم خیلی از بچه ها را نمی شناختم جز نسیمه غلامی و نیلوفر اردلان واقعا بقیه را نمی شناختم

-بدست آوردن مقام چقدر برات مهم بود ؟
ما اگه پنجم هم می شدیم برام مهم نبود چون اون اندازه که قشنگ بازی کردن و با جون و دل  بازی کردن برام مهم بود آوردن مقام برام اهمیتی نداشت درثانی غیرت خاصی که بچه ها رو تیم داشتن برام خیلی دلچسب بود اونقدر که مقام آوردن برام اون ارزش را اصلا نداشت

– پس در واقع می تونیم بگیم این تیم روی عشق بنا شده !
– دقیقا ، دقیقا  باورش سخته ولی ما حتی یک جلسه تمرین هم نداشتیم هیچ کدام  حتی بعضی از بچه ها فقط از روی عشق و علاقه کنار ما بودند مثلا مریم حسینی از آبادان اومده بود تهران خانه خواهرش فقط برای اینکه برای تیم بازی کنه و بخاطر من این کار را کرد و این فقط با نیروی  عشق و علاقه هست که اتفاق می افته   من فقط حمیده ، سوگل ، ترانه و طنین را می شناختم وقتی هم که بچه ها خواستن بازیکن به تیم بیارن بهشون گفتم فقط بچه های با اخلاق را بیارن ، بازی برام اونقدر مهم نبود که اخلاق

– خودت هم بازی کردی ؟
(با خنده ای گم شده تو جمله اش گفت ) آره ، ولی در حد دو سه دقیقه تو بازی ها بودم  … خوب بچه ها خیلی اصرار کردن که برم تو زمین و تو مسابقه هم بازی بشم با تیم

–  بعد از این همه سال برای اولین بار پا به توپ شدن چه حسی داشت ؟
یه حسه خوب(سکوت عمیقی می کنه و دوباره میگه ) خیلی حسه خوبیه خیلی …

-فکر نکردی باید زودتر از اینا برمیگشتی ؟یا چرا زودتر برنگشتی ؟
نه ، دیگه فایده ای نداره اگرم بخوام بهش فکر کنم …نشد دیگه …

– آتوسا الان حس خودت چی هست بعد از این اتفاق ؟
آدم یاد اون دوران می افته و خیلی تجربه خوبی بود برای من … اگر اون اتفاق برای من نمی افتاد شاید راه زندگی من عوض می شد  اگرمن از تیم ملی خط نمی خوردم شاید همه چیز یه شکل دیگه می شد

– فکر می کنی بخواهی ادامه بدهی ؟
( با نفسی عمیق وکمی تامل می گوید ) چرا خیلی دوست دارم ادامه بدهم و بهم گفتند بیا و شرکت کن ولی احساس می کنم نروم و درگیر نشوم بهتر است چون میدونم اگر درگیر بشوم تا آخرشو باید برم چون این مدلی نیستم که وسط یه کار ول کنم و بروم …خوب با این توصیف ممکنه خیلی درگیر بشوم

-این درگیرشدن یعنی چی؟ منظورت از درگیری چیه  دقیقا ؟
می دونید می خوام درحد همین جام رمضان  و دیدارهای دوستانه و اینجور چیزها باقی بمونه ، نمی خوام …نمی دونم چجوری باید بگم …! (وجمله اش را با همین نمی دونم ها نا تمام می گذارد و ادامه می دهد ) ولی کلاسهای مربیگری را که می گذارند همه را شرکت می کنم حتی همین اواخر یه گروه نوروژی آمده بودند و با نیلوفر رفتیم و شرکت کردم تو کلاسها ..دوست دارم به ترتیب کلاسها را برم و خودم را ارتقا بدهم

(از چپ به راست : نیلوفر اردلان ، آتوسا حجازی و سوگل عرب در دوره مربیگری بین الملل نوروژی ها در ایران ، عکس از آرشیو خبرگزاری ورزش زنان )

 

-یه پارادوکس می بینم آتوسا ! از طرفی عشق درونیت باعث میشه که این کلاسها را بری و سطح خودت را بالا نگه داری از لحاظ آموزشی ، بعد از طرفی نمی خوای خودت را وارد فضای حرفه ای و جدی فوتسال کنی ؟ چرا ؟ چی مانع آتوسا حجازی است ؟
می ترسم  دوباره همون اتفاقات پیش بیاد چون یک بار این برام حالت شکست خیلی بدی بوده و من  می ترسم روحیم خراب بشه ( وبا حالتی تاکیدی به من می گوید : می دونید چی می گم ! )
چون یکبار بی دلیل این بلا سر من اومده دوباره احساس می کنم نکنه شاید دوباره اتفاق بیفته  در صورتی که خیلی به من لطف نشون دادن  …من حتی رئیس و روسا را نمی شناختم که از اتفاق در همین مسابقات خانم هاشمی که رئیس هیات هستند با من صحبت کردند و گفتند ما جبران می کنیم این کارهایی که در حق تو شده و تو برگرد بیا …ولی هنوز ترس دارم ترسی که میگه نکنه همون بلایی که سالها قبل سر من اومد بازهم بیاد

-تو جزو اولین دخترانی بودی که لباس تیم ملی فوتبال را پوشیدی آیا فرصت حضور بین المللی پیدا کردی ؟
نه ، اما می خواستم برم آلمان که پدرم اجازه نداد

-چرا ؟
مخالف بود کلا با خارج از کشور مخالف بود عاشق ایران بود برای خودش هم موقعیت پیش اومد اما نرفت

-واگر تصمیم گیرنده فقط خودت بودی چه تصمیمی می گرفتی ؟
می رفتم

-برگردیم سر مطلب اول ، یاران حجازی و حضور جدی یا تفننی آتوسا حجازی درصحنه ورزش فوتسال کشور…
اگر آتوسا بخواهد در سطح بازیهای دوستانه خودش را نگه دارد آیا به احساس اغنا شدن در کارش خواهد رسید یا اینکه  دوست داره وارد بازی بشه و یه تیم جدی داشته باشه  ؟
دوست دارم ولی می ترسم گفتم خیلی دوست دارم ولی میترسم چون آنها در اوج منو گذاشتن کنار …خوب این خیلی ضربه بدی برای آدمه ، دورانی که دوران اوج من بود

-تو خودت هیچوقت مستقیما از کسی پرسیدی چرا ؟
من خیلی پرس و جو کردم که یا جواب سر بالا دادن یا گردن نگرفتند… به هر کی می گفتم میگفت به ما ربطی نداره از اون یکی بپرس ، بعد دیدم نه انگار اصلا دلیلی وجود ندارد ولی من خودم می خواستم بدونم چرا ؟ واقعا به چه دلیلی آخه یه دلیلی باید وجود داشته باشه ولی تا الان و امروز هیچ پاسخی و هیچ جوابی به من داده نشده

-پدرتون در این مورد چه نظری داشتند ؟
گفت دیگه نرو همین

-واقعا ، فقط همین ! یعنی هیچ وقت نخواستند پیگیر بشوند ؟
نه ، معتقد بودند نروم بهتر است و می گفتند نمی خواد بری ولشون کن اذیت می شی ، من خیلی اذیت شدم ،خیلی خیلی حالم خراب بود ، به جایی رسیده بودم که بیزار شده بودم و متنفر شده بودم از همه ، یه حال خیلی بدی و می گفتم اصلا دور این را خط بکش …اوج یه آدم مگه چی میتونه باشه ؟ بری تیم ملی و کاپیتان باشی ، خانم گل تمام دوره ها باشی و تو رو در اون زمان ودر نقطه اوج خط بزنند …خوب این خیلی عجیبه دیگه …

-هم بازیهای اون دوره کیا بودن باهات ؟
نیلوفر اردلان بود ، زیور و زیبا بابایی بودند که دونده هم بودند ، سمیه جاورزی بود و چندتا دیگه که از بچه های شهرستان هم توشون بودن متاسفانه اسمها سخت یادم میاد …

-با توجه به اتفاقی که برای کاپیتان و هم بازیشون افتاده بود عکس العمل هم تیمی هات چی بود ؟
اعتراض کردند و بخاطر من رفتند و گفتند شما که آتوسا را خط زدید دو روز دیگه همین بلا سر ما هم می آید چه فرقی داره …یه 5-6 دفعه رفتند

-نتیجه ای داشت ؟
نه ، تازه اونا گفتن اگر ادامه بدن سه سال محرومشون می کنند و خوب وقتی به من گفتند بهشون گفتم اصلا همچین کاری را به خاطر من نکنید ، اصلا این کارو نکنید و بازیتونو ادامه بدید کاری هم با من نداشته باشید شما راه خودتون را بروید

-برنامه کلیت واسه آینده چیه با توجه به اتفاق خوبی که با یاران حجازی برات افتاده ؟
اونقدر جدی بهش فکر نکردم چرا خیلیا بهم گفتن … حتی بهم گفتن بیا تو لیگ ولی من اصلا بهش فکر نکردم

-اگه قرار باشه یه اتفاق یا تغییر خوبی تو ورزش فوتبال یا فوتسال زنامون بیفته تو دوست داری اون چه اتفاقی باشه ؟
دوست دارم که یه تیم فوتبال بسیار قوی داشته باشیم که در سطح جهانی مطرح باشه نه در سطح آسیایی فقط

(بازی لیگ برتر فوتبال زنان در زمین غیر استاندارد و یخ زده ، زمستان سال 94)

-خوب فکر می کنی چه چیزی نیاز هست تا به این سطح برسیم ؟

امکانات و امکانات

-منظورت در مورد امکانات چی هست ؟
ببینید تو همین دوره گاهی صحبت پیش میومد و بچه ها را می دیدیم و حرف می زدیم می دیدم با چه سختی دارن بازی می کنند مثلا بازیکن قرارداد داشته ده میلیون ، فقط یکی دو میلیون گرفته خوب این پول رفت و آمدهاشون هم نمیشه و واقعا ظلمه بهشون … بعد  شما ببینید زنها دوبرابر مردها زحمت می کشند و با عشق میرن سراغ ورزش ، یعنی علاقه مندند ، جدای از پولش واقعا عشق دارند و دوست دارند که ورزش حرفه ای کنند  …و نبود پول یکی ازعاملها است مثلا فلان تیم باید بره یه شهردیگه مسابقه بده نمیتونه بره چون پول نمی دن بهشون  میان خودشون با ماشینهای شخصیشون حرکت می کنند میرن که به مسابقه برسند بخاطرنبود امکانات در حالی که باید یه اتوبوس باشه یا بلیط هواپیمایی برای رفت و آمد اصولی آنها …، یا مثلا وسایلشون مثل لباسهاشون و سایر لوازم را یا مربی پولش را میدهد یا خودشون تهیه میکنند … خوب این شد تیم این شد تیم داری …تا موقعی که اینطوری باشه هیچی نخواهیم شد

( لیگ برتر فوتبال زنان ، زمستان 94 ،تیم ملوان در شرایط سخت و سرمای شدید چند درجه زیر صفر خود را اینچنین گرم میکند تا به مسابقه برسد …)

-و حرف پایانی ؟!

 

از خبر ورزش زنان تشکر می کنم بخاطر اهمیت دادنشون به ورزش زنان کشور ، از تک تک بازیکن هایی که آمدند برای من بازی کردند از دوستان قدیمیم که خیلی به من لطف کردند و بدون توقع آمدند و در واقع از جون و دل بازی کردند و مایه گذاشتند خیلی ممنون و متشکرم

و متذکر میشوم بازی ما و حضور ما فقط بخاطر یه بازی بود نه مقام آوری … و این برای من باعث افتخاره از همین جا و بوسیله خبرگزاری خبر ورزش زنان از همشون تشکر میکنم  مچکرم بچه ها که بودید

نمایش بیشتر
تبلیغات تبلیغات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا