از دغدغه شیوا تا خبرسازی پوپولیستی
خبر بازهم شر شد ، سریع و بی وقفه … دختر فوتسالیست ایرانی که بخاطر بی حجاب بودن در سفرش به خارج از کشور از حضور در بازی های تیّم ملی منع شده است ، خبری که سطحی و جنجالی بودنش وقتی بیشتر نمایان شد که افراد گرداننده خبر در اول صف خبر ایستادند و آنرا کارگردانی کردند ، همانهایی که از اصطحلاک خبری در مجلس و دیگر حوزه ها حالا طعمه های خبریشان را در بین نه تنها زنان و پرداختن به بحث حجاب آنان که از بین زنان ورزشکار انتخاب می کنند چراکه برد خبری آنها اینروزها بیشتر از سایر سوژه ها بوده و هنوز به مرحله اصطحلاک خبری نرسیده اند بی خبر از اینکه اینگونه خبرسازی ها و چیدمان کردن آن اگر از چشم توده ای از مردم غافل بماند از چشم آنها که شناختی از محتوی و شکل گیری خبر و خبر سازی بی خبر نیستند دور نمی ماند هرچند تجربه نشان داده که همان توده هم پس از مدتی با کمی هوشمندی دست طرف بازی را می خوانند و درمی یابند که همیشه عده ای هستند که با خبرسازی در موضوعات مختلف و قرار دادن نام خودشان در کنار چنین سوژه هایی بیشتر از اینکه دغدغه تحلیل و بیان مسئله را داشته باشند دغدغه طرح نام خودشان را در کنار جنجال سازیها خبری دارند افرادی که تنها دغدغه شان مطرح کردن اسم خودشان است و به جای انتشار اخبار درست خبرسازی پوپولیستی می کنند که در این مورد هم از این امر مستثنی نبوده اند … اجازه بدهید برای بیشتر روشن شدن چگونگی این خبر خود خبر و صاحب خبر را تحلیل کنیم تا به برداشتی صحیح تَر از انتشار چنین اخباری برسیم هرچند شاید در انتها به چرایی و چگونگی ساخته شدن چنین خبرهایی نیز پی بردیم …
سری به صفحه شخصی !
ابتدا بگذارید بدانیم این دختر محروم شده از بازی کیست ؟ برای این شناخت لازم نیست بدانیم او فرزند چندم خانواده اش هست ، یا اهل نجف آباد اصفهان است یا از سال ١٣٨٩ به این سمت در هیچ بازی ملی و رسمی لباس تیمی را نپوشیده … بلکه به موهبت وجود فضاهای اجتماعی کافیست سری به صفحه شخصی این فرد که به قول نوشته هایش در پستهای اخیرش خصوصی بوده و حالا عمومی اش کرده ! بزنیم تا همه چیز در یک نگاه تحلیلی و محتوایی دستمان بیاید ، ( کاری که امروزه در بسیاری از کشورهای پیشرفته برای شناخت شخصیت و خصوصیات واقعی افراد بخصوص در استخدام آنها انجام می دهند چرا که در این صفحات افراد خودشان هستند مخصوصا اگر صفحه شخصی باشد ! )
در صفحه شیوا امینی تا قبل از پستی که مربوط به جنجال خبری اش باشد ۶٠ پست وجود داشت ! ۶٠ پستی که با نگاهی به کلیت صفحه اش و اولین پست صفحه اش نشان می داد پستهای قبلی وجود داشته که بِنَا به دلایلی پاک شده است ، این گمانه البته زمانی قطعیت بیشتری یافت که بعد از عمومی کردن صفحه اش در تاریخ ٧ اردیبهشت تعداد ٨ پست دیگر آن را پاک کرد !!! پاک کردن این تعداد پست از یک صفحه شخصی آنهم در این شرایط در ذهن این سئوال را طرح میکند چه چیزی در این پستها وجود داشته که باید پاک می شده است و أساسا فردی که به پاک کردن پستهای صفحه اش دست می زند در صدد پنهان کردن چه چیزی برآمده است و آیا پاک شدن بعضی از پستها می توانسته درتضاد با ادعای صاحب صفحه باشد ، که مبادرات به پاک کردن آنها کرده ؟ آیا نفس این عمل نشان نمیدهد که من با مخاطبم صادق نیستم و چیزی برای پنهان کاری دارم ! جالب است بدانید در یکی از عکسهایی که پاک شد او گوشه پرچم کشورش را در دست گرفته بود.
که در زیر هر دو عکس که از صفحه اش اسکرین شات شده قبل و بعد از پاک کردن تعدادی از پستهایش به نمایش گذاشته میشود.
فوتولوژی صفحه شخصی !
یکی از مهمترین راه شناخت افراد و روحیات آنان نگاه کردن به عکسها و تصاویر به اشتراک گذاشته شده توسط آنان است ، با این وصف اگر ما حتی تعداد عکس پاک شده توسط شیوا امینی را هم به حساب نیاوریم با همین تعداد باقی مانده بازهم می توانیم بگوییم که او دختری سلفیست * است ، در واقع در این صفحه بیشتر از دغدغه پیراهن تیّم ملی و یا بازی و ورزش با توپ شما تکرار سلفی های مختلف از چهره و صورت او را می بینید که با حالات و رنگ موهای مختلف و آرایشهای گوناگون و حالات کلوزآپ از صورت به نمایش گذاشته شده که خود نشان دهنده توجه او بیش از هر چیز بر روی ظاهر و فیگورهایی خاص در عکاسی از خود است و نه نشان دهنده دختری ورزش دوست و عاشق توپ زدن ! که اگر واقعا اینطور بود ما باید با تصاویر بیشتری از او در حال و هوای ورزشی و فوتسالی مواجه می شدیم ،امری عادی در یک صفحه شخصی ! کسی که باشگاه رو باشد و دغدغه اش ورزش باید چند درصد عکسهای منتشره اش بر همین محور باشد نه فقط سلفی هایی از صورت ! در واقع بیننده با نگاه به صفحه او نمی توانست حدسش را هم بزند که او روزگاری پا به توپ بوده است ، آیا همین شناخت کمی است ؟
کپشن شناسی !
او در ٩۵ درصد پستهایش بیشتر گرایش به گذاشتن استیکر دارد مثلا مثل آدم برف یا بازو یا قلب یا این قبیل فقط در معدود جاهایی کپشنهای کوتاه نوشته که همین نشان از روحیه بی حوصله و یا عدم علاقه به گذاشتن کپشن در زیر عکسهایش دارد ،که به خودی خود أشکالی ندارد اما یکدفعه در چند پست آخر مخاطب صفحه با پستهای شعارگونه و حجیمی مواجه می شود که با یک ریزبینی می توان رد پای کارگردانان خبر را در آن نوشته ها به خوبی یافت ، رد پایی که نشان می دهد کپشن ها دست نوشته صاحب صفحه نیستند بلکه یک کپی پیس ساده از متنی هستند که برای او ارسال شده تا او برای برانگیختن و هدایت مخاطب عام به سمتی که جنجال خبری نام دارد در زیر عکسهای متفاوت جدیدش بگذارد عکسهایی که دیگر کلوز آپ نیستند و لانگ شات شده اند و طراحی خبر را کامل تَر کنند …
دوپاره گی صفحه اینستاگرام :
اگر مخاطبان و بازدیدکنندگان صفحه شیوا امینی کمی دقت کنند می توانند صفحه او را از هر حیث چه تصویری و چه کپشنی به دو محتوای متفاوت قبل و بعد از دو عکسی که در زمینه فوتسال هست ( در یکی جشن بچه ها و در دیگری با بنر ویتنام ٢٠٠٩ دیده می شود ) تقسیم کنند ،
بخش اول فضائی پر شده از تصاویر صورت یک دختر که با حالات مختلف به دوربین موبایلش نگاه می کند و ورزش وأین مباحث درش جایی ندارد و بخش دوم بعد از این دو عکس که از لحاظ زمانی خیلی نزدیک به عملیات انتشار این خبر هم هست با کوله ای بر پشت و حضور یکباره در زمین ورزش است ، تصاویری که به طرزی یکباره لنز دوربینش از زوم کردن بر روی فیس صورت بر روی پا و توپ چرخیده ، و به جای گرفتن سلفی های مختلف حالا لانگ شات های مهیج ورزشی را نمایان می کند ، درست چرخشی ١٨٠ درجه !
و یادمان هم نرود که انتشار این عکسها بعد از سفر شاید دوم او به ایتالیا صورت گرفته ، گویا سفر اول زمینه ساز سفر دوم بوده است ( عکس اولش با یک کلمه minicar شر شده در تاریخ ١۶ جولای است و پست اول خارجی دیگر در ١۶ مارچ در خارج از کشور شر شده ) و ایتالیا آنها که می دانند کشوری است که این روزها ساده ترین کشور اعطای ویزای شینگن برای توریستهای ایرانیست و مقصد خوبی تا برای بار دوم هم بتوان از آن ویزا گرفت ، اما ماندن در اروپا راه و روش خودش را می خواهد که گویا با این کارگردانی هرکس روی میز خودش بازی کرده ، یکی به هدفش برای ماندن و گرفتن پناهندگی رسیده و دیگری طعمه خوب خبری برای براه انداختن کارناوالی دیگر یافته ، کارناوالی که این روزها سوژه های جدیدی را برای جلب توجه در میدان شهرهای صفحات مجازی دنبال می کند چون هرچه قدر هم نمایشها پر رنگ و لعاب باشد سوژه که تکراری باشد دل تماشاچی را می زند پس برای اشتهار او و تأمین شهوت شهرت خود هم که شده باید شکارگر سوژه های جدیدتر بود و اینبار این سوژه ها از بد حادثه زنان ورزشکار شده اند
تماس با ملی پوشان و مربیان !
خبر ورزش زنان در تماسی غیر رسمی و دوستانه با تنی چند از هم بازیهای او که از بازیکنان با سابقه فوتسال هستند و همینطور مربیان آنان متوجه شد که حتی مربیان او را دقیقا به یاد نمی آورند و هم تیمی هایش در قدیم نیز با اذعان این مطلب که او مدتها است که در ورزش هیچ ! حضوری نداشته حدس شخصی شان این بوده که او اینکار را برای گرفتن پناهندگی انجام داده ، حدسی که تنها دلیل توجیه انجام اینکارها و مصاحبه او از طرف دوستانش زده شد چون واقعا انگیزه دیگری برای آن نمی توانستند تصور کنند ،از طرفی در همین اعزام اخیر تیّم ملی فوتبال زنان برای قهرمانی آسیا یکی از دروازه بانان که در خارج از کشور نیز مدتی زندگی می کرد بارها در صفحه شخصیش مبادرت به شر کردن عکسها و فیلمهای بدون حجاب کرده و دچار چنین مشکل خبرسازی ! هم تا کنون نشده
قضیه شماره پیراهن !
همه داستان یک طرف این شماره پیراهن تن این دخترک هم یک طرف ، او که هشت سال پیش با شماره پیراهن ١١ در تیّم ملی ظاهر شده بود و حتی شماره روی صفحه اینستایش هم با ١١ نوشته شده یکباره با شماره ٧ ظاهر میشود حالا باید از او در مصاحبه بعدی پرسید عشق رونالدو او را کشته یا فرشته کریمی خودمان که ششم جهان فوتسال است ! و هنوز هم پیراهن تیّم کلی را بر تن دارد
شارلاتانیسم خبری ، گول زدن رسانه نیویورک تایمز ! و بهم ریختن معادلات توسط اطلاعیه فدراسیون
بی اخلاقی که در وجود کسان باشد فرقی نمی کند چه اینجا چه آنجا ، جنس بد با عوض کردن جایش که خوب نمی شود همان جلب و بد می ماند تازه راه و روش های تجربی بدترش هم می کند ! مث همین خانم شهره به بدنامی در میان آنان که خوب می شناسندش نه توده ای که تازه به او و شوآفهایش رسیده اند ، ایشان به نقل از نوشته ای که خودش به دست دخترک داده تا در صفحه اش کپی کند نوشته که در مصاحبه ای که توسط فلانی انجام دادم و نیویورک تایمز منتشر کرده …و بعد در پست بعدی نوشته در مصاحبه ام گفته ام که عضو تیّم ملی بوده ام اما برخی رسانه ها نوشتن که هستم ! … این یعنی چه ؟ یعنی مصاحبه کننده هنوز فارسی رو خوب نمی فهمه ، یا سواد ترجمه نداشته یا از همه بدتر تعمد در انتشار و تیتری به این شکل داشته آنهم توسط نیویورک تایمز ! و شاید اصلا حساب نکرده بوده که فدراسیون فوتبال بیانیه ای صادر کند آنهم اینقدر زود و همین کار را خراب کرده … در واقع حساب این را نکرده بوده که ممکن است فدراسیون در واکنشی سریعا اعلام کند و دست خودش و خبرسازی دروغینش رو شود تا آنجا که گناهش را بر گردن دخترک می اندازد و او در پست بعدی می نویسد : به برخی رسانه ها گفتم عضو تیّم ملی بوده ام اما به اشتباه نوشته اند هستم ! گویا کارگردان فکر این یک قلم را نکرده ، اگر ما جای نیویورک تایمز بودیم حتما از مصاحبه کننده می خواستیم توضیح جدی بدهد چرا چنین اشتباه فاحشی باید در چنین مصاحبه حساسی رخ بدهد ،مگر اینکه خبرسازی مهمتر از انتشار خبر صحیح باشد !
آیا همین نکته به ظاهر فورمالیته شده با یک ترجمه غلط ! نشان از طراحی زیرکانه و خبرسازی ندارد !
نتیجه گیری نهایی
با تحلیلی که بر صفحه اینستاگرام شیوا امینی أعم از پاک کردن تعدادی از پستهایش بعد از به راه انداختن کارناوال رسانه ای از طرفی ، سبک و سیاق قرار دادن عکس ها و کپشنها و همینطور قرابت زمانی دو پست فوتسالی پشت سر هم و دو تیکه بودن صفحه اینستاگرامش از لحاظ محتوایی و نوع عکسی که در آن به کار رفته و از طرف دیگر همکاری و همیاری أشخاصی که قطعا محض رضای خدا موش نمی گیرند با این دختر سالهای دور از خانه ملی ! که راه و رسمی در کشور خود نداشته و شاید تنها راه و شانس زندگی خودش را در مهاجرت به هر شکل و سیاق به آنطرف آب می دیده همه و همه دست به دست هم دادند تا چنین موج خبری نادرست و ساخته و پرداخته شده ای تنها وتنها با تکیه بر مسئله حجاب ” ایجاد شود، مسئله ای که اگر به همین منوال به آن پرداخته شود و از آن به همین روش سو استفاده خبری گردد به راحتی می تواند در سالهای پیش رو مسیری انحرافی باشد برای بوجود آمدن محدودیت و فشار های بیشتر بر ورزش زنان کشور، آنهم زمانی که دارد مسیر خودش را به درستی و با انعطاف طی می کند ، شاید این مسیر انحرافی کارکرد پنهان این نوع خبرسازیها باشد که ما از آن غافل هستیم ، مسیری که آرزوی بسیاری از تندروهایی است که اکنون در مواجهه با چگونگی حجاب زنان ورزشکار بِنَا به شرایطی در سکوت به سر می برند اما این مسیر جدید التاسیس انحرافی می تواند راهی برای عرض اندام مجدد آنان در عرصه ورزش زنان باشد در واقع این چنین کارناوالهای خبری می تواند راه گشای آنانی باشد که برای گفتن ” نه ” به ورزش زنان به دنبال گزنک می گردند و این گزنک را اینبار همانهایی دستشان می دهند که بر صورتشان نقاب دوستی ورزش زنان این کشور را دارند ،
متاسفانه وقتی به تیتر خبری نیویورک تایمز توجه کنید خواهید دید این مسیر انحرافی با چه زیرکی در مهندسی خبر ، حتی سر آن رسانه از همه جا بی خبر را که بنایش بر اعتماد بوده کلاه گذاشته و از آنهم به عنوان یک وسیله و ابزار در راستای هدفش که خبر سازی بوده استفاده کرده ، در واقع برای این افراد هدف هر وسیله ای را توجیه می کند و این خطر و بی اخلاقی با خودش می آورد چیزی که خاصیت مهندسین چنین پروژه هایی است
در آخر اینکه شیوا ، مصی را پیدا کرده یا مصی ، شیوا را مهم نیست ، مهم این است که هر دو به نیت پاک خود ! در حل مسایل زنان و بویژه زنان ورزشکار رسیده اند ! شیوا خانوم توانسته با این کار مهر پناهندگیش را تقریبا تضمین کند و صفحه اینستاگرامش را از چند صد نَفَر به چند هزارنفر ارتقا دهد و کم کم هم یاد می گیرد به جای چند عدد استیکر قلب و برف کپشنهای توده پسند بگذارد و البته همیشه به معلمش در این راه وفادار باشد و در جریان سازیهای خبری بعدی صفحه اش در اختیار تریبون آنها قرار بگیرد ، مصی خانوم هم یک کارناوال خبری راه انداخته و عین کاریکاتورهای همکارش در جلوی آن حرکت میکند و فعلا راضی است تا خدا برسونه سوژه بعدی را …
و البته بدترین قسمت این قضایا کارکرد پنهان چنین خبرسازیهای پوپولیستی است ، جریان سازیهای خبری که می تواند بنیانگذار مسیری انحرافی باشد مسیری که کمی سخت مینماید که تنها توسط یک چهره در جلوی پرده مدیریت شود !، همین کافیست تا مخاطب صاحب اندیشه متوجه باشد و نگاهی ژرف تَر و عمیقتر به رویکرد و شکل گیری چنین اخباری فراتر از کارناوالهای خبری و جنجالی آن بیندازد چرا که أساسا نه این افراد واقعا دغدغه مردم این مملکت را در سر دارند و نه واقعا مردم نیازی به چنین حامیان بی أساسی دارند ، از همه مهمتر اگر قرار به حل و درست شدن چیزی باشد آن موضوع در همینجا و بوسیله همین مردم و همین زنان به بهترین شکلش و بِنَا به اقتضا زمان و محیط و موقعیتش راهش را خواهند یافت و درست می شود ، از طرفی یک سرباز همیشه در سنگر خودش می جنگد .
بهاره بهارفر